گنجور

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

بی روی توام هست ملالی که مپرس

وز زندگی خود انفعالی که مپرس

هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟

دور از تو فتاده‌ام به حالی که مپرس

هلالی جغتایی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دور از تو مرا رنج و گلابی که مپرس

دردی که مگو غم و ملالی که مپرس

گفتی که چه حال داری از دوری من

دارم ز جدائی تو حالی که مپرس

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

دل برده ز من تازه نهالی که مپرس

آهو نگه خوش خط و خالی که مپرس

چشمی دارم براه چون حلقه دام

از حسرت رم کرده غزالی که مپرس

مشتاق اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

مهجور تو را شب خیالی که مپرس

رنجور تو را روز ملالی که مپرس

گفتی هاتف چه حال داری بی من

در گوشه‌ای افتاده به حالی که مپرس

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

دارم ز جدایی غزالی که مپرس

در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس

گوئی چه بود درد تو دردی که مگوی

پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس

هاتف اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴۲

 

بسته پای چو من بی پر و بالی که مپرس

زیر لب دارم ازین عقده، سؤالی که مپرس

جلوهٔ شمع تجلّی، شب هجران تو داشت

با خیال تو، مرا بود وصالی که مپرس

رخت از آن کوی پی عزم سفر می بستم

[...]

حزین لاهیجی