×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۸
ملامت می کنند از شورش حالی که من دارم
جنون دیوانه می گردد ز افعالی که من دارم
بنازم مغفرت را جوش بحر اضطراب است این
گریزد معصیت از ننگ اعمالی که من دارم
نگنجد در دل اندیشه سودایی که من دارم
[...]
۴ بیت