گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

سر کن سخنی تا دل بدحال گشاید

کز باد نفس، غنچه ی تبخال گشاید

پیچیدگی زلف سخن، حسن کلام است

دایم دلم از همدمی لال گشاید!

بی رخصت معشوق، سفر شرط وفا نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

چون برقع مشکین ز رخ آل گشاید

از پلک و مژه دیده پر و بال گشاید

در فکر خموشی پر پرواز خیال است

اندیشه ام از بستن لب بال گشاید

از نقش قدم چون کمر جلوه ببندی

[...]

جویای تبریزی