گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۷

 

به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم

که از لب تشنگی سیراب چون تبخال می گردم

زوحشت سایه را چون نافه از خود دور می سازد

غزال شوخ چشمی را که من دنبال می گردم

چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵

 

ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم

غزالی را که من چون سایه در دنبال می گردم

چو طفل بی جگر کو می رمد شبها ز تاربکی

هراسان از سواد نامهٔ اعمال می گردم

تو بی پروا و من شوریده احوالم، چه میپرسی؟

[...]

حزین لاهیجی