گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۵

 

سایه صفت ز ماه خود میل وصال میکنم

سایه کجا و مه کجا فکر محال میکنم

گر تو بکشتنم خوشی زندگیم حرام باد

تیغ بکش که خون خود بر تو حلال میکنم

خواه که سوزیم ز غم خواه که خون کنی دلم

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم

هجر تو را ز بی‌خودی وصل خیال می‌کنم

شب که ملول می‌شوم بر دل ریش تا سحر

صورت یار می‌کشم دفع ملال می‌کنم

او ز کمال دلبری زیب جمال می‌دهد

[...]

محتشم کاشانی