گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۶۸

 

اگرچه روز و شبم با تو در خیال خیال

مرا خیال وصالت بِهْ از وصال خیال

اگر خیال آن بود که فرق کنند

میان موی و میانت، زهی خیال خیال

از آن خیال تو مالند چون مرا بر روی

[...]

جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۶۹

 

ز بس که در نظر آمد مرا خیال خیال

وصال دوست گمان می برد وصال خیال

من ضعیف میانت چو در خیال آرم

بود عیان که خیالی ست در خیال خیال

در آرزوی دهانت دلم چنان تنگ است

[...]

جلال عضد