گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند

وان چاشنی چو شیره جان در مذاق ماند

نیک اختران بر اوج شرف همچو آفتاب

بخت ستاره سوخته در احتراق ماند

من ترک دین گرفتم و یکرنگ بت شدم

[...]

اهلی شیرازی