گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵

 

آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست

شمع یک پروانه پای چراغ حسن اوست

داروی بیهوشی ارباب بینش گشته است

گرچه خط عنبرین درد ایاغ حسن اوست

گرچه از خط آفتابش روی در زردی گذاشت

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

شمع گل بر کردهٔ نور چراغ حسن اوست

لاله با این جوش آب و رنگ داغ حسن اوست

سبزهٔ پشت لبش موج ایاغ حسن اوست

کاکل مشکین به سر دود چراغ حسن اوست

آفتاب عالم آرا با وجود این آب و تاب

[...]

جویای تبریزی