گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۲

 

چون شود محو از دل خاکی سرشت ما غبار؟

کی به افشاندن رود از دامن صحرا غبار؟

ای نسیم از کوی او مگذر که می ترسم شود

در دلش بوی گل از نازک مزاجیها غبار

بسکه بیکس دشمنند ارباب دولت، می شود

[...]

جویای تبریزی