گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۲

 

ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است

چشم پر کار تو کار عالمی را ساخته است

حسن مغرور تو عاشق را نمی آرد به چشم

ورنه با ذرات، مهر عالم آرا ساخته است

نیست مجنون مرا حاجت به صحرایی، که عشق

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

سجده غفلت من قبله نما ساخته است

کار ناساخته ام را چو خدا ساخته است

محو تردستی استاد ازل می گردی

گر بدانی که در این پرده چها ساخته است

در هم از پیچ و خم طره امید مباش

[...]

اسیر شهرستانی