×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۷
مردهام اما همان خجلت طراز هستیام
با عرق چون شمع میجوشد گداز هستیام
رنگ این پرواز حیرانم کجا خواهد شکست
چون نفس عمریست گرد ترکتاز هستیام
کاش چشمم وانمیگردید از خواب عدم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۸
یاد من کردی به سامانگشت ناز هستیام
نام دل بردی قیامت کرد ساز هستیام
تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست
سجدهای میدانم و بس نو نیاز هستیام
تنگ ظرفی احتیاطم ورنه مانند حباب
[...]