×
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
گرد ره خویش از نفسم باز ندانست
ننگش ز خرام آمد و پرواز ندانست
زانسان غم ما خورد که رسوایی ما را
خصم از اثر غمزهٔ غماز ندانست
فریاد که تا این همه خون خوردنم از غم
[...]
۱۰ بیت
