گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴۸

 

نبودی آن که منت دلنواز می گفتم

چرا ز ساده دلی با تو راز می گفتم؟

همه حکایت ناز تو گفتمی، زین پیش

کنون بلای من است آن که ناز می گفتم

دلا، بسوختی و تلخ می نمود ترا

[...]

امیرخسرو دهلوی