گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

همچو زلفت کار من با تو دراز افتاده است

صد رهم افتاده بود، این کار باز افتاده است

بندهٔ‌ شوریده‌ای در بند شاهی مانده است

پشهٔ سرگشته‌ای در چنگ باز افتاده است

زلف مشکین تو حال ما پریشان کرده است

[...]

ناصر بخارایی