گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

زرد شد روی من از زحمت بیداری شب

نکشد شمع چو من رنج گرفتاری شب

چرخ آلوده به خون دامن خود هر شامی

عاشقان را کند آگاه ز خونخواری شب

سگ کویت که بر او پادشهان رشک برند

[...]

ناصر بخارایی