گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

زرد و لرزان است تا خود در چه بیماری‌ست شمع

پای می‌دارد به جا در خویشتن داری‌ست شمع

یک دمش مانده‌ست و روشن شدکه درخواهدگذشت

از چه رو پروانه را در خاطر آزاری‌ست شمع

گرم بازاری که دارد دمبدم بازار صبح

[...]

ناصر بخارایی