گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

گشت یارم یار غیر آئین یاری را ببین

شد بدشمن دوست رسم دوستداریرا ببین

ساخت عمری با رقیبان و دمی با ما نساخت

سازگاری را نگر ناسازگاری را ببین

کشت‌زار آخر بجرم زاریم آن سندگل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

بر من نیندازد نظر، بی اعتباری را ببین

باشم براهش خوارتر از خار، خواری را ببین

آسوده در خلوت شهم، کی می دهد دربان رهم

من همچنان بر درگهم، امیدواری را ببین

دردا که آن بیدادگر شد دوست با دشمن دگر

[...]

طبیب اصفهانی