گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

من باز ره خانهٔ خمار گرفتم

ترک ورع و زهد به یک بار گرفتم

سجاده و تسبیح به یک سوی فکندم

بر کف می چون رنگ رخ یار گرفتم

کارم همه با جام می و شاهد و شمع است

[...]

عراقی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲

 

شبِ وداع که جانانه را کنار گرفتم

به بر گرفته میانش ازو کنار گرفتم

سرم ز بادۀ دوشینه مست بود ولیکن

همین که روز شد از هجرِ او خمار گرفتم

شبی چو دوش و چو امشب شبِ بهشت و جهنّم

[...]

حکیم نزاری