گنجور

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

ای خیال عارضت گلشن نگار چشم من

رُسته شمشاد قدت در چشمه سار چشم من

گر خیالت دامن آب روان می بایدش

گو بیا چون سرو بنشین بر کنار چشم من

چشم خوشخوابت به عیاری و شوخی می برد

[...]

ابن حسام خوسفی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

ای قدت نازک نهال جویبار چشم من

لطف کن، برخیز و بنشین بر کنار چشم من

چشم مردم را غبار از گرد میباشد، ولی

میبرد گرد سر کویت غبار چشم من

اشک من هر کس که دید از کار چشمم دست شست

[...]

هلالی جغتایی