گنجور

اوحدی » جام جم » بخش ۴۷ - در نصیحت زنان بد

 

بعد از آن هیچ چاره نتوان کرد

دیو را در غراره نتوان کرد

اوحدی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲

 

نوری است که وصفش به ستاره نتوان کرد

او را نتوان دید و نظاره نتوان کرد

با عشق در افتادم و تقدیر چنین بود

تدبیر نمی دانم و چاره نتوان کرد

سریست در این سینه که با کس نتوان گفت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی