گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا

تنم از بیدلی بیچاره شد بیچاره تر بادا

به تاراج عزیزان زلف تو عیاری ای دارد

به خونریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا

رخت تازه ست و بهر مردن خود تازه تر خواهم

[...]

امیرخسرو دهلوی