گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۱

 

نیامدی و من از انتظار می سوزم

در آرزویِ وصال تو زار می سوزم

بر آبِ دیده ی من رحم کن اگر یاری

که من بر آتشِ هجرانِ یار می سوزم

ز بی قراریِ من بر قرار بی خبری

[...]

حکیم نزاری