گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

به هر نفس دلم از داغ یار لرزد و ریزد

چو برگ گل که ز باد بهار لرزد و ریزد

بیا که بی گل روی تو اشگم از سر مژگان

چو شبنمی است که از نوک خار لرزد و ریزد

به هم رسان ثمری زین چمن که شاهد دنیا

[...]

قصاب کاشانی