گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۹

 

هر چند چشم مست تو هشیار عالم است

با بوالهوس شراب مخور، کار عالم است

از درد عشق، روی به خوناب شسته ای است

هر گل که در سراسر گلزار عالم است

دیوانه ای که چشم غزالش پلنگ بود

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

آن آفرین جهان که نگهدار عالم است

هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است

چشمی که وا ز کثرت غفلت نمی شود

تا روز حشر دیدهٔ پندار عالم است

نازم به آن بتی که به هر پا گذاشتن

[...]

سعیدا