گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

بازم از مژگان شوخی خارخار عاشقی است

دل درون سینه ام از انتظار عاشقی است

سبزه خط گر دمید از گلشن حسنت چه غم

بیقراران رخت را نوبهار عاشقی است

خوشدلی ارزانی یاران فارغبال باد

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

در جهان بی اعتباری اعتبار عاشقی است

هر که صاحب اعتبار افتاد خوار عاشقی است

غنچهٔ دل گشت خندان دیده گریان شد چو ابر

داغها بشکفت گل گل، نوبهار عاشقی است

پرتو خورشید با نورش چو گرد تیره ای است

[...]

جویای تبریزی