گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴

 

فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود

شکرست آن لعل و دلها زان شکارش میشود

گنج حسن و دلبری زیر نگین لعل اوست

لا جرم دل در سر زلف چو مارش میشود

بارها از بند او آزاد کردم خویش را

[...]

اوحدی