×
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲
گلرخانی که سراسر رو گلزار خودند
دایماً در عرق از گرمی بازار خودند
اهل همت ننشینند گران در دل کس
این گُرُه تا رمقی هست به تن بار خودند
گرچه چشمان تو مستند ولی هشیارند
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳
خوش آن کسان که به فکر دل فگار خودند
چو داغ لاله چراغ سر مزار خودند
چو گل شکفته دماغند در پریشانی
چو ابر تازه دل از چشم اشکبار خودند
چو سرو سر به تماشا کشیده اند از باغ
[...]