گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴

 

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم

جزین کاری نمی‌دانم که: در کار خراباتم

خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من

خراباتیست یار من، از آن یار خراباتم

ز دام زاهدی جستم، به قلاشی کمر بستم

[...]

اوحدی