گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

دکانِ رازِ من گویی به سر بازار بنهادند

مرا با یار پنداری خلافِ یار بنهادند

چو با او در نمی‌گنجد جز و من کیستم باری

ز گردن در مبادی گر]د[ نان این بار بنهادند

خیال و عقل و وهم و دانش و بینش اگر زین پیش

[...]

حکیم نزاری