گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰

 

چشمت چو تیغ غمزه خون‌خوار برگرفت

با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت

عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد

مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت

عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

دل حظ خویشتن ز رخ یار برگرفت

دیده نصیب خویش ز دیدار بر گرفت

شیرین من بیامد و تلخی هجر خویش

از کام من بلعل شکر بار برگرفت

ملک سکندرست نه آب آنکه جان من

[...]

سیف فرغانی