گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۸۳

 

وقت است که در بر رخ اغیار ببندم

وز جان کمر بندگی یار ببندم

چون فتنه آن چشمم و آشفته آن زلف

در میکده بنشینم و زنّار ببندم

گر کار شمار ریختن خون دل ماست

[...]

جلال عضد