گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲۸

 

هر چند هست مشرق دیدار آینه

باشد نظر به سینه من تار آینه

جوهر ده است خواب پریشان به دیده اش

تا دیده روی نوخط دلدار آینه

تا از عرق شده است گهربار روی یار

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۵

 

پرتوت هر جا بپردازدکنار آینه

آفتاب آید به‌گلگشت بهار آینه

در هوای شست زلفت خاک بر سرکرده‌اند

ماهیان جوهر اندر چشمه سار آینه

بی‌تو چون جوهر نگه در دیده‌ها مژگان شکست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۶

 

بوی وصلی هست در رنگ بهار آینه

می‌گدازم دل که گردم آبیار آینه

نیست ممکن حسرت دیدار پنهان داشتن

بر ملا افکند جوهر خار خار آینه

کیست تا فهمد زبان بی‌دماغیهای من

[...]

بیدل دهلوی