گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

گر شبی دولت به دستم زلف یار انداختی

سایه اقبال بر من روزگار انداختی

چشم مستش گر نظر کردی بر اهل خانقاه

مردم خلوت نشین را در خمار انداختی

دولت دنیی و عقبی وصل یار است ای دریغ

[...]

نسیمی