گنجور

عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۸۶

 

یارب چو به صد زاری زار آمده‌ایم

گر عفو کنی امیدوار آمده‌ایم

وز بی‌شرمی خویشتن پیش درت

تشویرْ خوران و شرمسار آمده‌ایم

عطار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟

پس درین دیر مغان ما بچه کار آمده ایم

بگذر از قصه تعطیل، که تعطیلی نیست

باز شاهیم که این جا بشکار آمده ایم

بهر حکمت اگر افتد دو سه روزی مهلی

[...]

قاسم انوار
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۵

 

نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم

همه جا رقص کنان همچو شرار آمده ایم

عشق استاده و ما جای دگر مشغولیم

به طواف حرم از بهر شکار آمده ایم

نقد جان چیست که در راه فنا نتوان باخت؟

[...]

صائب تبریزی