گنجور

عطار » مختارنامه » باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم » شمارهٔ ۱۴

 

پیوسته زبون روزگار آمده‌ام

سرگشتهٔ چرخ بی‌قرار آمده‌ام

چون نآمده‌ام به هیچ کاری هرگز

سبحان اللّه! پس به چه کار آمده‌ام

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۳۷

 

شمعم که چنین زار و نزار آمده‌ام

در سوختن و گریهٔ زار آمده‌ام

از اشک نمیرد آتشِ من همه شب

چون شمع ز آتش اشکبار آمده‌ام

عطار
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

ناله دردم و خوش بر سر کار آمده‌ام

از دل چنگ کنون بر لب تار آمده‌ام

آهم از شعله من باغ دلی آب دهید

که ز دریوزه جانهای فگار آمده‌ام

گریه‌ام کز جگر سوخته در دیده ابر

[...]

فصیحی هروی