گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

رندان پاک را که به کوران عصا دهند

اکنون ضرورت است که نوبت به ما دهند

چون انتهای رأی تو روشن نمی‌شود

هرکس نشان ز منزل وصلت چرا دهند

رنجیده‌ام به جان دل ز اهل صومعه‌

[...]

ناصر بخارایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۳

 

کی به کوشش عاقلان را نشأه سودا دهند؟

عشق تشریفی بود کز عالم بالا دهند

عارفان چون دل به آن یکتای بی همتا دهند

هر دو عالم را طلاق اول به پشت پا دهند

دست در دامان همت زن که گوهر می شود

[...]

صائب تبریزی