گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

نشینم گوشه ای با خاطر ناشاد هر ساعت

کنم دزدیده از دست دل خود داد هر ساعت

نگاهم را که محو جلوه های آتشین دارد

که از خویش گدازد شعله فریاد هر ساعت

من آن صیدم که در صحرای وحشت می دود دایم

[...]

اسیر شهرستانی