×
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶
ما گرفتاریم بر ما ناوک بیداد ریز
سوسن و گل در کنار مردم آزاد ریز
قطره ی خونابه ام در آتش گلخن فگن
پاره ی خاکسترم در رهگذار باد ریز
خار خشک ما سزاوار سموم آتشست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸
بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز
کامران بنشین و در کام من ناشاد ریز
گر ز من دارد دلت گردی پس از قتلم بسوز
بعد از آن خاکسترم در ره گذار باد ریز
جرعهای زان می که شیرین بهر خسرو کرده صاف
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز
خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز
من نخواهم رفت ازین در آتشم در زن بسوز
وز برای امتحان خاکسترم بر باد ریز
مرد دوری نیستی ای دل چو من بسمل شوم
[...]