×
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۲
در تنم از خون نمی گذاشت فریاد
لخت دل می آرد از چشمم برون، داد از سرشک
نیست در ویرانهٔ دل آب و آبادانیی
دیده تا گردید در یاد تو آباد از سرشک
از وفور گریه گردیدم به بی صبری علم
[...]
۵ بیت