گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

بس که شب تا روز از غم گریه‌ها دارد چراغ

از زبان شعله عرض مدعا دارد چراغ

حیرتی دارم که دائم نانش اندر روغن است

ناله و فریاد هر ساعت چرا دارد چراغ؟!

بهر دفع لشکر ظلمت کنون شب تا سحر

[...]

طغرل احراری