گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۷

 

ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای باز

در خرمن گل آتشی انداخته‌ای باز

پیداست از آن خنده شیرین نهانی

با غمزده‌ای شعبده‌ای باخته‌ای باز

من سوخته خرمن شدم از نعل سمندت

[...]

اهلی شیرازی