گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

لعلت مرا به کام دل آب حیات ریخت

گویی خدا ز شیرهٔ جان این نبات ریخت

هنگامه ساز صد چو زلیخا و یوسف است

ته جرعه ای که حسن تو بر کاینات ریخت

نام خدا، لبت رگ ابری است درفشان

[...]

جویای تبریزی