گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم

 

دوش میگویند پیری در خرابات آمدست

آب چشمش با صراحی در مناجات آمدست

می عسل گردد ز دستش بتکده مسجد شود

پیر فاسق بین که چون صاحب کرامات آمدست

نجم‌الدین رازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

قبله حاجات ما کوی خرابات آمدست

شاهد و می رند را عین مناجات آمدست

چون بمستی میتوان رستن ز هستی لاجرم

عاشقان را می پرستی به ز طاعات آمدست

آیت حسن تو خواند جان ما از هر ورق

[...]

اسیری لاهیجی