گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم

به گریه می‌کنم گلگشت مهتابی که من دانم

دل راحت طلب شد کامخواه و می ز هر ناکس

کشم خواری، پی مقصود نایابی که من دانم

همان هرجایی و بیگانه‌خو می‌بینمت چندان

[...]

بابافغانی