گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

در عرق شد چو رخش ز آتش می تابی خورد

وه که زان روی عرقناک دلم آبی خورد

در خیال خم آن طاق دو ابرو دل من

ای بسا می که بهر گوشه محرابی خورد

چون بپوشم ز کس این قصه که با همچو منی

[...]

اهلی شیرازی