گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ

برگ خزان برای تو باشد کتاب وعظ

ای آنکه برده غفلت دنیا ترا ز هوش

بر روی دل چرا نفشانی گلاب وعظ؟!

چشمت ز خواب بیخبری وا نمیشود

[...]

واعظ قزوینی