گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

چنان کز تاب آتش آب از گرمابه می‌ریزد

ز سوز دل مدام از دیده‌ام خونابه می‌ریزد

به مرگ تهمتن از جور زال چرخ در زابل

چو رود هیرمند اشک از رخ رودابه می‌ریزد

به جان پروانه شمعم که گاه سوختن از غم

[...]

فرخی یزدی