گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۸

 

من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟

آه صبح و گریه شبها به فریادم رسد

دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال

می روم چون سیل تا دریا به فریادم رسد

از سواد شهر خاکسترنشین شد اخگرم

[...]

صائب تبریزی