گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

مرا خیال تو شبها به خواب نگذارد

چو تن به خواب دهم اضطراب نگذارد

خیال آرزوئی می‌پزم که می‌ترسم

اگر تو هم بگذاری حجاب نگذارد

به طرف جوی اگر بگذری به این حرکات

[...]

محتشم کاشانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

اسیر عشق از کف ساغر خوناب نگذارد

بمیرد تشنه و چون موج لب بر آب نگذارد

بتی شد رهزن دینم که چون در ترکتاز آید

به کعبه غارت ابروی او محراب نگذارد

به تقریبی برآمد هرکه در هندوستان افتاد

[...]

سلیم تهرانی