گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

روی تو طعنه بر گُل سیراب می‌زند

لعل تو خنده بر شکر ناب می‌زند

سنبل شکسته خاطر از آن است در چمن

کز رشک سبزهٔ خطِ تو تاب می‌زند

خوش وقت نرگس تو که در عین سرخوشی

[...]

خیالی بخارایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸۹

 

(چشمت که راه توبه احباب می زند

ساغر به طاق ابروی محراب می زند)

(یک صبحدم به طرف گلستان گذشته ای

شبنم هنوز بر رخ گل آب می زند؟)

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند

شرمش تپانچه بر گل سیراب میزند

یک چشم دیده است در آیینه خویش را

بر چهره اش هنوز عرق آب میزند

کرده است چشم مست تو میخانه ها خراب

[...]

واعظ قزوینی